پارک دانشجو از نگاه برخی از مردم مکان آبرومندی نیست.علتش هم این است که پاتوق غیررسمی همجنس گرایان تهران است.تابستان81 مهمان دوستی در تهران بودم . محمود دوست دوران کودکیم بود.فردی متین ، تحصیل کرده ، وظیفه شناس و منطقی.تابستانی که مهمانش بودم هنوز ازدواج نکرده بود. او الان دو دختر زیبا و دوست داشتنی دارد.پس از خرید چند جلد کتاب از رو به روی دانشگاه تهران ، برای استراحت به پارک دانشجو رفتیم.پارک نسبتا شلوغ بود و رنگارنگ از انواع آدمها.

مشغول نوشیدن آب میوه بودیم که محمود با آرنج به پهلویم زد که: اونارو باش! و به سه جوانی اشاره کرد که پوششی متفاوت از پسران همجنس خود بر تن داشتند. لبخند تمسخرآمیزی بر لبان محمود نشست.

تا به حال چنین منظره ای ندیده بودم به همین دلیل با کنجکاوی از محمود پرسیدم : اینا چرا اینجوری لباس پوشیدن؟

محمود جواب داد: به اینا میگن اواخواهر.ظاهرا پسرن ولی عین دخترا لباس میپوشن و آرایش میکنن و کلا وضعشون خرابه.

با حرفهای محمود به خود آمدم و مثل همیشه ترس رسوا شدن وجودم را فراگرفت و زره محافظه کاری بر تن کردم.

با ملاحظه گفتم: محمود! آدم دلش واسه اینا میسوزه . شاید دست خودشون نیست.

محمود جواب داد: چه دلسوزی !؟ اینا اکثرا فاسدن . مریضی روانی و این چیزام بهونشونه.

از ترس رسوایی جرات نکردم از آنها دفاع کنم یا اینکه حس دلسوزی محمود را برانگیزم.

یاس وجودم را فراگرفت. پیش خود فکر می کردم وقتی انسان تحصیل کرده و بامنطقی مثل محموداین گونه درباره ی همجنسگرایی قضاوت می کند، از طبقات متعصب و ناآگاه اجتماع چه انتظاری می توان داشت؟درباره بیماری روانی هم منظورش را نفهمیدم.یعنی افرادی مثل آن سه جوان برای بی گناه نشان دادن خود، خودشان را بیمار روانی معرفی می کنند؟

با این اوضاع فکری و فرهنگی جامعه آیا توصیه به آشکار سازی عملی است؟ بهتر نیست ابتدا در جهت آگاهی رسانی به اجتماع اقدام شود و سپس به آشکار سازی پرداخت؟منظورم از این حرفها تجویز محافظه کاری نیست فقط می خواهم بر این نکته تاکید کنم که نباید محیط فرهنگی ایران را با کشورهای توسعه یافته مقایسه کرد شاید این شیوه در کشورهای آنها جواب دهد ولی برای کشوری مثل ایران کمی زود است یا حداقل بهتر است آشکار سازی را ابتدا از محیط های کوچک خصوصی شروع کنیم.